ادامه مطلب
شعر امام علی هاشمی
جا مانده زِ خوبان شده ام گریه ندارد؟ مجنون و پریشان شده ام گریه ندارد؟ با بارِ کجِ رویِ دلم بین مسیرم وامانده و حیران شده ام گریه ندارد؟ گفتم زرنگی کنم اما ته چاهم بازی خورِ شیطان شده ام گریه ندارد؟ آن سینه زنِ اهل نماز شبِ تو مُرد بدجور هوسران شده ام گریه ندارد؟ دور از علمایم چه نزدیک به مرگم چون قصه ی پایان شده ام گریه …