تکیه یزدی های قم (قسمت اول)

تکیه یزدی های قم (قسمت اول)
  تکیه یزدی ها در پشت بازار قم در قصر نام فیروز واقع شده است علت نامگذاری این مکان به عنوان تکیه یزدی ها از آن جهت است که سال قبل مشهد که مقنی گری اشتغال داشت از یزد به قم و در این محل ساکن می‌شود وی همه صالح ایام محرم بخشی از خیابان عمومی سالی درست می نمود علاقه‌مندان حضرت اباعبدالله در آنجا تا آن که به مرور …
ادامه مطلب

شعر ام البنین (لطیفیان)

شعر ام البنین (لطیفیان)
بدون ماه قدم می‌زنم سحر‌ها را گرفته اند از این آسمان قمر‌ها را چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است رسانده است به خانم کسی خبر‌ها را نگاه کن سر پیری چه بی عصا مانده گرفته اند از این پیر زن پسر‌ها را چه مشکل است که از چهار تاپسرهایش بیاورند برایش فقط سپر‌ها را نشسته است سر راه، روضه می‌خواند که در بیاورد آه …آه رهگذر‌ها را ندیده است …
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین (نعمتی)

شعر حضرت ام البنین (نعمتی)
ای جبرئیلم تا خدایت پرکشیدی از مادر چشم انتظارت دل بریدی جز ام لیلا کس نمیفهمد غمم را من پیر گشتم تا چنین تو قد کشیدی تنها نه دلگرمی مادر بوده‌ای تو بر خاندان فاطمه روح امیدی بر گردنم انداختی با دستهایت زیبا مدال عزت «ام الشهیدی» زینب کنار گوش من آهسته می‌گفت: هرگز مپرس از دخترت از چه خمیدی از خواری بعد از تو گفت و گفت: دیگر بر …
ادامه مطلب

شعر ام البنین (ژولیده)

شعر ام البنین (ژولیده)
خون قلبم نه ز داغ پسرم ریخت حسین آسمان از غم تو روی سرم ریخت حسین زینب آن نیست که پیش از سفر از پیشم رفت از غم موی سپیدش جگرم ریخت حسین خواهرت گفت که از نیزه دهانت خون شد ناگهان بند دل از این خبرم ریخت حسین من شنیدم بدنت زیر سم اسبان رفت تنت انگار که پیش نظرم ریخت حسین گفت: راوی که جگر گوشه اَت ارباً …
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین (صرامی)

شعر حضرت ام البنین (صرامی)
چه گام استواری در دفاع از اصل دین داری به راهی که در آن هستی بدون شک یقین داری تو هم ام الادب هستی و هم ام البنین هستی ارادت‌های دیرین بر امیرالمومنین داری هنر داری جگر داری قمر داری پسر داری تو آن ماهی که دامانی به حق ماه آفرین داری خودت را از زمانی که کنیز فاطمه خواندی عزیز زینبش گشتی مقامی اینچنین داری به دستت پرورش دادی …
ادامه مطلب

حضرت ام البنین (کاویانی)

حضرت ام البنین (کاویانی)
  تو زیبا شدی کوه و دریا شدی یه باغی پر از عطر گل‌ها شدی یه همدم تو غم‌ها برای علی یه زهراترین بعدِ زهرا شدی توموندی کنار علی یک تنه تو گفتی که زهرا پناه منه نذاشتی علی بت بگه فاطمه! نذاشتی که زینب دلش بشکنه! نخ چادرت دلبری میکنه تورو فاطمه یاوری میکنه واسه بچه هاش مادری کردی و واسه بچه هات مادری میکنه چقد مثل زهرا شده …
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین (کردی )

شعر حضرت ام البنین (کردی )
  مادر روز‌های دلتنگی بانوی گریه‌های طولانی‌ می‌شد از موج اشک هر روزت اسمان مدینه طوفانی بسکه با سوز روضه می‌خواندی پا به پایت مدینه می‌نالید چشم‌های غسی مروان هم گاهی از گریه‌ی تو می‌بارید اسمان را به گریه وا می‌داشت چشم ابری و اه هر روزت چشم خاکی و غصه دار بقیع‌ می‌نشسته به راه هر روزت کربلا بود و روسفیدی تو لحظه امتحان سخت خدا پسرانت یکی یکی …
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین (قاسمی)

شعر حضرت ام البنین (قاسمی)
وحید قاسمی  خوب بود این دم آخر پسرانت بودند! شرزه شیران جگردار جوانت بودند این زمین گیر شدن، علت خونین بالی ست سر بالین تو جایِ پسرانت خالی ست گفتن از بی کسی ات حال بکاء می خواهد مادر داغِ جوان دیده، عصا می خواهد چه بگویم!؟ که از این بغض، صدا می گیرد چه کسی گوشه ی تابوت تو را می گیرد!؟ گفتنش نیز به جان، غصه و غم …
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین (سیار)

شعر حضرت ام البنین (سیار)
محمدمهدی سیار دوباره گفتم : دیگر سفارشت نکنم دوباره گفتم : جان تو و حسین، پسر! دوباره گفتم و گفتی : "به روی چشم عزیز!" فدای چشمت ، چشم تو بی بلا مادر مدام بر لب من "ان یکاد" و "چارقل" است که چشم بد ز رخت دور ، بهتر از جانم! بدون خُود و زره نشنوم به صف زده ای اگرچه من هم "جوشن کبیر" میخوانم... شنیده ام که …
ادامه مطلب