روزها را با توسّل کردنم شب میکنم دارم از این ناحیه خود را مُقرّب میکنم خلق تحویلم نمیگیرند، تحویلم بگیر تو که تحویلم نمی گیری همهش تب میکنم عقل را از بارگاهِ عشق بیرون کردهاند خویش را دارم به دیوانه مُلقّب میکنم اختیار "عَبد" یا "رَب" را به دست من دهند اختیاراً خویش را عبد و تو را رب میکنم من که عادت کردهام شبها به درس عاشقی روزها فکرِ …