آیهالله العظمی اراکی (قدّس سرّه) می فرماید:
آقا حسن احتشام (فرزند مرحوم سید جعفر احتشام) از منبری های قم بودند (پدر و پسر) از قول آقا شیخ ابراهیم صاحب الزّمانی تبریزی (که مرد روضه خوان با اخلاصی بود و قبل از درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حایری(ره) چند دقیقه خطبه ای از نهج البلاغه و ذکر مصیبت مختصری می خواند) نقل کرد که: «ما اهل منبر با هم در مواقع تعطیلی دوره ای داشتیم، و دورهم جمع می شدیم و خودمان برای خودمان روضه می خواندیم. شبی من (یعنی آقا شیخ ابراهیم صاحب الزّمانی) در خواب دیدم که خواستم به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرّف شوم، گفتند: حرم قُرُق است، برای این که حضرت معصومه علیها السلام با حضرت زهرا علیها السلام در بالای ضریح خلوت کرده اند و کسی را راه نمی دهند.
من گفتم: مادرم سیّده بوده است و من محرم هستم، به من اجازه دادند رفتم دیدم که بله این دو باهم نشسته اند و در بالای ضریح با همدیگر صحبت می کنند، از جمله صحبت ها این بود که حضرت معصومه علیها السلام به حضرت زهرا علیها السلام عرض می کند: «حاج سید جعفر احتشام (روضه خوان، روضه خوان را خودم می گویم) برای من مدحی گفته است و ظاهراً آن مدح را برای حضرت زهرا علیها السلام می خواند».»
آقا شیخ ابراهیم این خواب را در آن جلسه دوره ای که اهل منبر در آن جمع بودند و حاج احتشام هم حضور داشت نقل می کند، حاج احتشام می گوید: «از آن شعرها چیزی یادت هست؟» گفت: «بله در آخر شعر داشت، دخت موسی بن جعفری. تا این را گفت حاج احتشام زد زیر گریه و گفت: «بله توی اشعار من این کلمه هست.»
این احتشام، از منبری های قم بود و خیلی هم با حال بود؛ هیچ منبریی را ندیدم که خودش گریه کند و ایشان خودش روضه می خواند و خودش گریه می کرد، بکّاء بود و گریه زیاد می کرد.
آقا حسن احتشام، فرزند حاج احتشام گفت: به ایشان گفتم: «شعرا در آخر شعرشان تخلّص دارند. شما هم برای خود تخلّص تعیین کن»، هرچه گفتم قبول نکرد تا با اصرار این شعر را گفت:
ای فاطمه به جان عزیز برادرت
بر احتشام لطف نما قصر اخضری
ایشان گفت: «قصر اخضر هم لطف کردند.» گفتم: چطور؟ گفت: «همان جا که آقای مرعشی(ره) سجّاده می انداختند، آن جا را به رنگ سبز گچ کاری کردند با سنگ مرمر و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالاسر واقع شد.»