«نبردِ روایتها» در «جنگِ ارادهها»
«شما روایت کنید حقایق جامعهی خودتان و کشور خودتان و انقلابتان را. شما اگر روایت نکنید، دشمن روایت میکند؛ شما اگر انقلاب را روایت نکنید، دشمن روایت میکند؛ شما اگر حادثهی دفاع مقدّس را روایت نکنید، دشمن روایت میکند، هر جور دلش میخواهد؛ توجیه میکند، دروغ میگوید آن هم ۱۸۰ درجه خلاف واقع؛ جای ظالم و مظلوم را عوض میکند.» ۱۴۰۰/۰۹/۲۱
این جملات رهبر انقلاب خطاب به جوانان در دیدار با خانوادهی شهدای سلامت در واقع طرحِ یک مسئولیت و تکلیفِ مهم بود. ایشان در همین سخنرانی با اشاره به مجاهدتهای حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بار دیگر موضوع «جهاد تبیین» را مورد تأکید قرار دادند: «این بزرگوار جهاد تبیین را، جهاد روایت را راه انداخت؛ نگذاشت و فرصت نداد که روایت دشمن از حادثه غلبه پیدا کند؛ کاری کرد که روایت او بر افکار عمومی غلبه پیدا کند.» ۱۴۰۰/۰۹/۲۱
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR به همین مناسبت در یادداشت زیر بر اساس بیانات حضرت آیتالله خامنهای زمینهها و چراییِ طرح این مطالبه از سوی ایشان را بررسی و چگونگی پیگیری و تحققِ عملیاتی «جهاد تبیین» و نقشآفرینی در «جنگ روایتها» توسط جوانان را تحلیل و تبیین کرده است.
یک بازخوانی تاریخی: روایتی از روایت فتح!
«تابستان سال ۶۵ بود که از دفتر ریاستجمهوری با من تماس گرفتند که رئیسجمهور میخواهند با اعضای گروه [روایت فتح] دیدار کنند... از عجایبی که رهبر انقلاب در آن جلسهی دیدار فرمودند و در خاطرم مانده است و سالها آوینی از آن یاد میکرد این بود که گفتند: "شبهای جمعه که جلسهی سران سه قوه است، به اعضای جلسه میگویم که چون روایت فتح رأس ساعت ۹:۳۰ شروع میشود، یا جلسه را زودتر برگزار کنیم که با روایت فتح تداخل نداشته باشد یا بگذارید که من زودتر از جلسه خارج شوم."»(۱)
این خاطرهی یکی از همراهان و همکاران نزدیک شهید آوینی از جلسهی سازندگان برنامهی «روایت فتح» با حضرت آیتالله خامنهای در اواسط دههی شصت است. ماجرای این دیدار به دوران دفاع مقدس و پخش برنامهی روایت فتح برمیگردد اما پیگیری رهبر انقلاب نسبت به این برنامه بعد از پایان جنگ نیز ادامه یافت: «مدیر وقت شبکهی یک، آقای مهدی فریدزاده، ما را دید و گفت در جلسهای که با آقا داشته است، ایشان پرسیدهاند چرا دیگر «روایت فتح» پخش نمیشود. وقتی این نکته را آقای فریدزاده به من گفت، ما چون بهلحاظ تشکیلاتی منسجم نبودیم، از این صحبت عبور کردیم. فکر نمیکردیم جدی باشد. تا اینکه به فاصلهی کمتر از یک سال، یک بار دیگر آقای فریدزاده به ما گفت که رهبر انقلاب از من پرسیدند پیام مرا به بچههای «روایت فتح» رساندی؟ چرا اقدامی صورت نگرفت؟ این را که شنیدم، بهسراغ مرتضی آوینی رفتم و گفتم آقا چنین پیغامی دادهاند... [آوینی] این موضوع را که شنید، تکان خورد و گفت باید کاری کنیم.»(۲)