درنگی بر حکمت 13 نهج البلاغه

وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا وَصَلَتْ إِلَيْكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ، فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّكْرِ.

راه تداوم نعمت ها:
امام(علیه السلام) در این سخن حکمت آمیز به نکته دیگرى درباره آثار شکر نعمت و آثار کفران بیان مى کند و مى فرماید: «هنگامى که مقدمات نعمت ها به شما روى مى آورد دنباله آن را به واسطه کمى شکرگزارى از خود دور نسازید»; (إِذَا وَصَلَتْ إِلَیْکُمْ أَطْرَافُ(1) النِّعَمِ فَلاَ تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّکْرِ).
نعمت ها غالباً به صورت تدریجى بر انسان وارد مى شود و وظیفه انسان هوشیار این است که به استقبال نعمت برود و استقبال از آن راهى جز شکرگزارى ندارد. هرگاه با آغاز روى آوردن نعمت به شکر قلبى و زبانى و عملى بپردازد ادامه خواهد یافت و تا پایان آن نصیب انسان مى شود و به تعبیر دیگر به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه، نعمت ها مانند گروه هاى پرندگان است که وقتى تعدادى از آنها بر شاخه درختى نشستند بقیه تدریجا به دنبال آنها مى آیند و شاخه ها را پر مى کنند; ولى اگر گروه اول صداى ناهنجار و حرکت ناموزونى بشنوند یا ببینند فرار مى کنند و بقیه هم به دنبال آنها مى روند و صحنه از وجودشان خالى مى شود.
همچنین بسیارى از نعمت ها به صورت تدریجى زوال مى پذیرند; هرگاه انسان در آغاز زوالش هوشیار باشد و به شکر قلبى و زبانى و عملى بپردازد مانع بازگشت و زوال تدریجى آن مى شود.
این سخن در اصل برگرفته از قرآن مجید است که مى فرماید: «(وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاََزیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ); به خاطر بیاورید زمانى که پروردگارتان اعلام داشت اگر شکرگزارى کنید (نعمت خویش را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى مجازاتم شدید است».(2)
قرآن مجید سرگذشت بسیار عبرت آموزى از قوم سبأ نقل مى کند که خداوند نعمت بسیار وافرى به آنها داد و فرمود: «(کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَاشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ); ازروزى پروردگارتان بخورید و شکر او را به جا آورید; شهرى پاک و پاکیزه در اختیار شماست و پروردگارى آمرزنده».(3) ولى آنها به کفران پرداختند و سد عظیمى که سبب آبادى کشور آنها شده بود بر اثر سیلاب و عوامل دیگر در هم شکست و تمام آبادى و باغ ها و مزارع ویران شد به گونه اى که نتوانستند در آنجا بمانند و ناچار در اطراف متفرق شدند.
قرآن در اینجا مى افزاید: «(ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَهَلْ نُجازی إِلاَّ الْکَفُورَ); این کیفر را بر اثر کفرانشان به آنها دادیم و آیا جز کفران کننده را کیفر مى دهیم».(4)
روایات فراوانى درباره اهمیت شکر از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام)به دست ما رسیده که اهمیت این فضیلت انسانى را آشکار مى سازد.
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَنْعَمَ عَلَى قَوْم بِالْمَوَاهِبِ فَلَمْ یَشْکُرُوا فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ وَبَالاً وَابْتَلَى قَوْماً بِالْمَصَائِبِ فَصَبَرُوا فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ نِعْمَةً; خداوند متعال به گروهى از مردم نعمت داد، اما آنها شکرش را به جا نیاوردند در نتیجه آن متاع مایه وبالشان شد و گروهى از مردم را به مصائبى گرفتار کرد لکن آنها صبر کردند و (شکرگزار بودند) در نتیجه مصیبت ها به نعمت ها تبدیل شد».(5)
در اینجا دو سؤال باقى مى ماند: نخست این که حقیقت شکر چیست؟
شکر سه مرحله دارد: مرحله قلبى که انسان از نعمت هاى خدا خشنود و راضى و سپاسگزار باشد و مرحله زبانى که آنچه را درون قلب اوست بر زبان جارى سازد; ولى از همه مهم تر مرحله عملى شکر است و آن به طور شفاف این است که از نعمت هاى الهى درست بهره بردارى کند و اهداف این مواهب را در نظر گیرد و به سوى آن اهداف حرکت کند; اگر خدا عقلى براى درک نیک و بد به او داده از این عقل در مسیر شیطنت استفاده نکند و اگر او را مشمول موهبت آزادى کرده از این آزادى براى پیشرفت و تکامل بهره گیرد نه در مسیر بى بند و بارى و گناه و فساد همچنین در مورد اعضاى بدن که هر کدام موهبتى عظیم است و در مورد مال و ثروت و فرزند و همسر. بسیارند کسانى که شکر قلبى و زبانى دارند; ولى در مرحله شکر عملى مقصرند.
اگر در مفهوم شکر به آن گونه که در بالا گفته شد دقت کنیم فلسفه آن نیز روشن مى شود، زیرا این مواهب مال ما نیست، از سوى دیگرى است و آن را براى اهداف خاصى آفریده و اگر در غیر آن اهداف به کار گرفته شود خیانت در آن نعمت است.
از اینجا پاسخ سؤال دیگرى نیز روشن مى شود که خدا چه نیازى به تشکر و سپاسگزارى ما دارد. ممکن است انسان ها با سپاسگزارى تشویق شوند و آرامش روحى پیدا کنند. خدا که نیازى به اینها ندارد.
ولى از آنچه در بالا گفته شد فهمیدیم که سخن از نیاز خدا در میان نیست; سخن از نیاز من است که اگر نعمت ها و مواهب الهى را که براى اهداف خاصى است در غیر آن به کار گیرم طبیعى است که از آن محروم خواهم شد، زیرا خداوند حکیم است و حکیم این مواهب را به افراد لایق و وظیفه شناس مى دهد.
اضافه بر این کسانى که نعمت هاى الهى را ضایع مى کنند و در غیر اهداف آن مصرف مى نمایند در واقع اهانتى به ساحت قدس پروردگار کرده اند و از این جهت درخور عقوبتى هستند.(6)
*****
پی نوشت:
(1). «أطراف» جمع «طَرَف» در اینجا به معناى آغاز هر چیزى است به قرینه «اَقْصاها» که در جمله بعد آمده، و به معناى انتهاى چیزى است.
(2). ابراهیم، آیه 7.
(3). سبأ، آیه 15.
(4). سبأ، آیه 17.
(5). بحارالانوار، ج 68، ص 41، ح 31.
(6). سند گفتار حکیمانه: پیش از مرحوم سیّد رضى ابوعثمان جاحظ عین همین عبارت را در کلمات خود آورده و بعید نیست که سیّد رضى از او روایت کرده باشد و از کسانى که بعد از مرحوم سیّد رضى بوده اند جماعتى آن را در کتاب هاى خود آورده اند از جمله قاضى قضاعى در دستور معالم الحکم و آمدى در غررالحکم و زمخشرى در ربیع الابرار. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 15). در کتاب تمام نهج البلاغه این سخن حکمت آمیز در لا به لاى دستورى که امام(علیه السلام) به یارانش درباره آداب دین و دنیا تعلیم داده آمده است. (تمام نهج البلاغه، ص 719).

۵
از ۵
۱۱ مشارکت کننده