شعر امام حسین(ع)_عرفه

با تَضرع ایستاد و رو به رویش حرف زد
با خدای خویش از راز مگویش حرف زد

دست بر زیر محاسن برد و گفتا: پیشکش
از خطوط صورت و زیر گلویش حرف زد

هربلایی بود را روز ازل با جان خرید
جان چه قابل، جان به کف از آبرویش حرف زد

از گلستانش ،جوانش از هر آنچه داشت گفت
از گل ششماههء خوش رنگ و بویش حرف زد

هق هق مولای ما آن دشت را شرمنده کرد
از علی اکبر و از خلق وخویش حرف زد

در مناجاتش گریزی زد میان قتلگاه
از همان سینه که می آیند رویش حرف زد

سينه ي خود را براي سم مركب ها گذاشت
لحظه اي كه از جنايات عدويش حرف زد

ماجرا را دید تا آنجا که بین راه شام
دختر آمد پای نیزه با عمویش حرف زد:

 با عمو میگفت اینجا هستی و ما را زدند؟
از لبس از گونه اش از تار مویش حرف زد

یاد ضرب سنگ ها و خون پیشانیش بود
وقتي از نوع نماز و از وضويش حرف زد

شرح داد و شرح داد و شرح داد و شرح داد
از تمام ماجرا و مو به مويش حرف زد

 

 

شاعران: مجتبی شکریان    محمدمهدی روحی    محمود گیو

 

۵
از ۵
۹ مشارکت کننده