زلال آبی و پر مهر چشمهساران بود
نگاه عاطفه در چشم سبزهزاران بود
صفای آینه در سینهاش تبلور داشت
طلوع مهر بهار و سرود باران بود
حریم حرمت احرامیانِ کعبهی عشق
شمیم عطر نفسهای بیقراران بود
به سوگِ لالهوَشانِ فتاده در یَمِ خون
کشیده سر به گریبان چو داغداران بود
ز التهاب کلامش شکست قامت وَهم
ستیغِ اوجِ عروجِ خلیلواران بود
سپیده را به تماشای خویش وا میداشت
فروغ جلوهی خورشیدیِ جماران بود
نمیرود ز فرا سویِ خاطرم یادش
چکامهای به بلندایِ روزگاران بود
شاعر:کمیل کاشانی
۵
از ۵
۱۰ مشارکت کننده