خاطره از فرزند شیخ علی اوسطی

 

شیخ علی اوسطی به روایت فرزندش: پدرم روزه اش را با شربت شهادت افطار کرد

هرگاه یادی از انقلاب و حال و هوای آن روزها می‌شود نام شیخ علی اوسطی یا شیخ سنگ قلاب به زبان جاری می‌شود.

 به گزارش خبرگزاری حیات، از خداخواسته بود 10 سال از عمرش را کم کند و به عمر امام خمینی(ره) بیفزاید" علاقه، اعتقاد و ایمان ایشان نسبت به امام خمینی (ره) و انقلاب ستودنی بود.  هرگاه یادی از انقلاب و حال و هوای آن روزها می‌شود نام شیخ علی اوسطی یا شیخ سنگ قلاب به زبان جاری می‌شود.  طلبه جوانی که از سال 42 برای کسب علم به قم رهسپار شد اما طولی نکشید که آوازه نامش در سراسر قم یا حتی فراتر از قم پیچید و مثل بمب صدا کرد شیخی که نشانه‌گیری به هدف‌هایش بی‌عیب و نقص و بی‌بدیل بود. شیخ علی به تاسی از حضرت داود(ع) سنگ در قلاب می‌گذاشت و به سمت نیروهای طاغوت پرتاب می‌کرد او معتقد بود اگر ایمان باشد همان یک تکه سنگ کار خودش را می‌کند.  شیخ علی اوسطی بعد از شرکت در قیام 15 خرداد و تظاهرات و راهپیمایی و تحصن در فیضیه به مقر مبارزات و انقلاب و خون و شهادت یعنی چهار مردان، خیابانی که پیروزی انقلاب را از آن خودکرده است آمد.  وقتی شیخ علی وارد چهار مردان شد با عمامه صورت خود را استتار می‌کرد و با سنگ قلاب یا فلاخنی که ساخته دست خود بود، سنگ‌ها را به هدف و نشانه پرتاب می‌کرد.  این را محمد اوسطی فرزند شیخ علی اوسطی از خاطرات پدر بیرون می‌کشد و می‌گوید و در ادامه از اولین استفاده شیخ از سنگ قلاب می‌گوید: پدرم سنگ قلاب را برای اولین بار از قبرستان نو شروع کرد که از رودخانه روبروی قبرستان نو سنگ ‌بر می‌داشت و به تانک‌های کماندوها که آن‌طرف مسجد اعظم ایستاده بودند پرتاب می‌کرد که یکی از افسرانی که بالای تانک ایستاده بود را با سنگ قلاب هدف گرفت و سنگ به‌صورت او اصابت کرد و به زمین افتاد، من و برادرم که در آن زمان 16 و 18 سال بیشتر نداشتیم همراه پدر بودیم اما به دلیل اینکه نکند نام پدر را به زبان بیاوریم ایشان می‌گفتند دنبال من نیایید یا اگر مرا همراهی می‌کنید نامی از من به زبان نیاورید.  وی بابیان اینکه نشانه‌ها آن‌قدر دقیق بودند که هر جا را هدف قرار می‌دادند دقیقاً به هدف می‌خورد، می‌گوید: آقای روح‌الله حسینیان تعریف می‌کند زمانی که ما در زندان اوین زندانی بودیم یکی از افسران زندان آمد و از ما حلالیت طلبید و گفت مأموریت به قم دارد، دو ماه بعد با دست‌شکسته و آویزان به گردن به زندان بازگشت از او سؤال کردم چه خبر از قم؟ در پاسخ گفتند"یک شیخ سنگ قلاب به مچم زد و شکست..."  پسر شیخ علی اوسطی، پدر را حریف تن‌به‌تن کماندوها می‌داند و می‌گوید: کماندوها در زیرگذر خان می‌خواستند سید احمد خمینی (ره) را دستگیر کنند پدرم عبای خود را دوردستشان می‌بندند و محافظ سید احمد می‌شوند و آن‌قدر کماندوها با چوب به دست ایشان می‌زنند و از قدرت و ایستادگی پدرم که یک روحانی بوده تعجب می‌کنند.  " این شربت را به نیابت شهادت می‌خورم" وی از خاطرات شهادت پدر می‌گوید: در زمان انقلاب همیشه خیابان چهار مردان پر از کماندو و تانک‌های نظامی بود که به‌محض تظاهرات کماندوها وارد خیابان می‌شدند و شیخ با سنگ قلاب آن‌ها را مورد هدف قرار می‌داد و به آن‌ها آسیب می‌رساند به همین دلیل در حدود یک سال کماندوها دنبال ایشان بودند تا ترورشان کنند، ماه رمضان بود که به‌اتفاق خانواده رفته بودیم دربندشهر تهران، شب‌ها احیاء اعلامیه‌ها را در بین زنان و مردان پخش می‌کردیم یک روز قبل از عید فطر پدرم با مادرم به قم آمدند و روز عید فطر صبح به نماز عید به امامت آیت‌الله سید صادق روحانی می‌روند درراه برگشت به چهار مردان یکی از مبارزان زمان انقلاب بنام آقای شاه احمدی سر کوچه ارگ به ایشان شربت می‌دهد پدرم می‌گوید" این شربت را به نیابت شهادت می‌خورم"  در آن زمان دستور تیر زمینی را سرگرد ایمانی می‌داد، آن روز خود ایشان سوار ماشین در خیابان چهار مردان بودند که به‌محض دیدن شیخ علی اوسطی که در حال زدن سنگ قلاب به کماندوها بود، به ایشان شلیک می‌کنند و پدرم سر کوچه گذرخان به شهادت می‌رسد.  شهید شیخ علی اوسطی معروف به شیخ سنگ قلاب، مرد انقلابی و شجاع و باایمان زمانه مکرر به 3 فرزند دختر و 2 پسر خود نماز اول وقت، پیروی از ولایت، رعایت حق الناس و...را گوش زد می‌کند.  گفت‌و‌گو از فریده اریس 

۵
از ۵
۲۲ مشارکت کننده