شعر امام حسن مدح

ای جان پاک ختم رسل در بدن، حسن!
ماه رخت چراغ هزار انجمن، حسن!

ریحانه، محمّد و دردانه علی
چارم نفر ز سلسله پنج تن، حسن!

جان جهان فدات که سلطان انبیا
پیوسته بوده بر دهنت بوسه‌زن حسن!

شیرینی کلام من از وصف مدح توست
نَقل حدیثت آمده نقل دهن، حسن!

از غنچه دهان تو ریزد گلاب وحی
چونان از زبان پیمبر سخن، حسن!

از آن خدای، نام نهادت حسن که هست
خلق مبارک تو و خویت حسن، حسن!

بر روی دست فاطمه در لاله‌زار وحی
رخسار توست برگ گل یاسمن، حسن!

مدح تو با زبان رسول خدا خوش است
او گوید و از او شنود بوالحسن، حسن!

صبر تو بر شجاعت تو برتری کند
داری اگرچه بازوی خیبرشکن، حسن!

کی لایق است تا که در اوصاف چون تویی
گوهر بریزد از دهن هم‌چو من، حسن!

تو آشنای عالمی و از غریب هم
تنهاتر و غریب‌تری در وطن، حسن!

بر تربت تو دست توسل کند دراز
شاه و گدا و پیر و جوان، مرد و زن، حسن!

آیینه جمـال محمد تویی تویی
بالله کریم آل محمد تویی تویی

بر روی دست فاطمه قرآن حیدری
آقای من! چقدر شبیه پیمبری

زیبایی از بهشت جمال تو گشته سبز
نامت بود حسن ولی از حُسن برتری

جان تمام حُسن فروشان فدات باد
الحق که با جمال حسن حُسن‌پروری

یعقوب گشته محو تماشا و گویدت
مولای من! تو یوسف زهرای اطهری

واجب بود اطاعت تو در قیام و صلح
زیرا تو خود ولی خداوند اکبری

در دست توست تیغ قیام و کلید صبر
حتی تو بر حسین، امامی و رهبری

در زهد و عصمت و شرف و قدر، فاطمه
در صبر، مصطفایی و در جنگ، حیدری

قدر تو را که هست وطن شهر غربتت
باور نمی‌کنند که تو فوق باوری

خیر کثیر در نفس توست یا حسن
سرتابه‌پای، کوثر و فرزند کوثری

دریای نور ختم رسل! فاطمه صدف!
الحق که آن یگانه صدف را تو گوهری

جان حسین و هست علی قلب فاطمه
سوگند می‌خورم تو رسول مکرری

تنها نه چشم و ابـرو و رویت محمد است
خلق و مرام و منطق و خویت محمد است

دل را هماره حال و هوای بقیع توست
انگار پشت پنجره‌های بقیع توست

دور بقیع تو ز چه دیوار می‌کشند
ملک وجود، صحن و سرای بقیع توست

شیعه نفس که می‌کشد از عمق جان خود
گویی نسیم روح‌فزای بقیع توست

بر پادشاهی دو جهان ناز می‌کند
آن دل‌شکسته‌ای که گدای بقیع توست

غم نیست گر بنای مزارت خراب شد
درهر دل شکسته بنای بقیع توست

در مروه و صفا همه گفتیم یا حسن
ما را اگر صفاست صفای بقیع توست

ما کیستیم تا به حریم تو رو نهیم
جبریل، سرشکسته پای بقیع توست

یک خشت از مزار تو را هم نمی‌دهیم
صد باغ خلد کم به جزای بقیع توست

اذن دخول تربت تو نام فاطمه است
آوای یا حسین، دعای بقیع توست

بردار سر ز خاک و بگو قبر فاطمه
ای خفته در بقیع، کجای بقیع توست؟

هر شب کبوتر دل ما زائر شماست
هرجا رویم حال و هوای بقیع توست

گردون کتاب صبر تو را بوسه می‌زند
«میثم» ز دور قبر تو را بوسه می‌زند
 

۵
از ۵
۱۷ مشارکت کننده