شرح دعای ابوحمزه ثمالی به روایت آیة الله جوادی آملی (7)

 

دعای ابوحمزه ثُمالی بخش‌هایش یكسان نیست . گاهی در بعضی از بخش‌ها از جلال و عظمت خدا شروع می‌شود و به ضعف و حقارت بنده ختم می‌شود . گاهی از ضعف و حقارت بنده شروع می‌شود، به عظمت و جلالت ذات أقدس إله ختم می‌شود. گاهی هم دعا برای آن است كه خدا را محمود بدانیم و او را حمد كنیم . گاهی دعا برای آن است كه خدا را مشكور بدانیم و او را شكر كنیم . گاهی دعا برای آن است كه خدا را معبود بدانیم و او را عبادت كنیم . گاهی دعا برای آن است كه خدا را مسعود و مقصود بدانیم و به صمدیّت او اعتراف كنیم . گاهی دعا برای آن است كه خدا را واحد بدانیم و در پایان از توحید طرفی ببندیم و مانند آن. این بخش از دعا از اینجا شروع می‌شود:

"یا مُحسِنُ یا مُفْصِل یا مُنْعِمُ یا مُفْضِل."

عرض می‌كند: تو كه اِجمال و احسان و افعال و احسان را دارا هستی. ما اگر چنانچه بخواهیم به سمت تو بیائیم، هیچ پایگاهی نداریم . یك وقت است انسان در سكوی پرش ایستاده است. روی سكوی پرش پرواز می‌كند. یك پایگاهی دارد. گاهی پرواز نمی‌كند. سرعت سیر ندارد. نردبان دارد بالأخره. تبرّك می‌كند، این نردبان را یكی پس از دیگری پله‌های نردبان را طی می‌كند. یك وقت است كه نه نردبان است، نه سكوی پرش. یك طنابی آویخته است. این طناب را دستگیره قرار می‌دهد، كم كم بالا می‌رود. اما هیچ چیزی گاهی در اختیار انسان مُنقَطِعُ الأسباب نیست. نه عملی دارد كه با آن عمل به عنوان سكوی پرش پرواز كند یا نردبان ترقّی از او استفاده كند، یا طناب آویخته از او مدد بگیرد. نه كسی هم او را همراهی می‌كند.

گاهی هم دعا برای آن است كه خدا را محمود بدانیم و او را حمد كنیم . گاهی دعا برای آن است كه خدا را مشكور بدانیم و او را شكر كنیم . گاهی دعا برای آن است كه خدا را معبود بدانیم و او را عبادت كنیم . گاهی دعا برای آن است كه خدا را مسعود و مقصود بدانیم و به صمدیّت او اعتراف كنیم . گاهی دعا برای آن است كه خدا را واحد بدانیم و در پایان از توحید طرفی ببندیم و مانند آن.

در اینجا فقط به ذات أقدس إله عرض می‌كند: پروردگارا ! اگر پرواز است و سكوی پرش، فضل توست . اگر نردبان است و تَدرّج پله‌های نردبان، فضل توست. و اگر طنابی هست و اعتصام به آن طناب، فضل توست. ما هیچ پایگاهی، تكّیه‌گاهی، وسیله‌ای نداریم كه به توكّل بر او، اعتماد بر او بخواهیم این راه طولانی را طی كنیم .

"لَنَا نَتَّكِلُ فِیهِ نِجاهِ مِنْ عِقابِكَ عَلی أعمالِنَا ."

كسی اگر بخواهد از چاه برهد، به جاه برسد؛ از خطر برهد، به ثواب برسد؛ از دوزخ برهد، به بهشت برسد بالأخره یك پایگاهی می‌طلبد. عرض می كند: خدایا! ما هیچ پایگاهی نداریم . فقط فضل توست . فضل تو، مرا همراه و هم راه است یا رَبّ ! همراه آدم فضل اوست، راه انسان فضل اوست. نردبان انسان فضل اوست. سكوی پرش فضل اوست. طناب اعتصام شونده فضل اوست.

"بَلْ بِفَضْلِكَ عَلَیْنَا لِأنَّكَ أهْلُ التَّقْوی وَ أهْلُ المَغْفِرَه."

تو اهل تقوائی . تو شایسته هستی از تو تقوا كنیم ، یعنی بپرهیزیم.

وِقایه كنیم . تمام شرور و نقصان‌ها را به خود اِسناد بدهیم ، هستی خودمان را سَپر نفس قرار بدهیم. كه تمام نقص‌ها به ما برسد و چیزی از نقص‌ها به تو نرسد. بالاترین تقوا ، همین تقواست در حقیقیت. كه انسان هستی خود را وِقایة ذات أقدس إله قرار بدهد، سَپر قرار بدهد كه هر نقصی است مال خود انسان است و هر كمالی است، مال ذات أقدس إله است. و خداوند اهل مغفرت است. یعنی شایسته است كه ببخشد . اهلیّت را هم دارد و احسان‌های او هم ابتدائی است.

"تَبْتَدِی بِالإحسانِ نِعَماً ."

نعمت‌های او مسبوق به پاداش نیست. همان گفتار معروف كه داد او را قابلیّت شرط نیست.

بلكه شرط قابلیّت داد اوست . ذات أقدس إله با یك فیض فقیر می‌‌آفریند، با فیض دیگر فقیر را پاسخ می‌دهد. مگر كسی به فقر خود پی نبرد و نخواهد و اگر كسی بخواهد، ممكن نیست ناامید و آیس برگردد.

 

چَشم دو بار اشك می‌ریزد. یك وقت در حال حزن و غم و یك وقت در حال نشاط و سرور است. آن خنكی و سردی را می‌گویند: (قُرّه) . هوای سرد را می گویند: (قار) . و اگر گفتند‌: قُرَّهُ العِیْن یا قُرَّهُ الأعْیُن و مانند آن، یعنی شاد باش و نشاط مَند بودن شما را مسئلت می‌كنیم كه شما مسرورانه اشك شوق بریزید. یعنی اشك خنك بریزید. و اگر كسی به سمت ذات أقدس إله حركت كرد، آنگاه مشتاقانه اشك شوق می‌ریزد.

"وَ تَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ كَرَمَاً ."

تو از گناه روی كرامتی كه داری می‌گذری . آنگاه در بخش دیگر سخن از حمد خدا بود كه عرض كرد:

"فَلَكَ الحَمْدُ عَلی حِلْمِكَ بَعْدَ عِلْمِكْ ."

اینجا سخن از شكر خداست .

"فَمَا نَدرِی مَا نَشْكُرْ . أمْ جَمِیلِ مَا تَنْشُرْ أمْ قَبِیحِ مَا تَسْتُر . أمْ عَظِیمِ مَا أبْلَیْتَ وَ أوْلَیْتَ. أمْ كَثِیرِ مَا مِنْهُ نَجَّیْتَ وَ عافَیْتَ ."

چهار علل از عوامل شكر الهی را بازگو می‌كند. عرض می‌كند : خدایا ! آن كارهای خوبی را كه مختصر بود، به لطف تو انجام دادیم . تو به ما دادی و اما به نام ما منتشر كردی. ما را نامور كردی. این زمینه شكر را فراهم می‌كند. فَلَكَ الشُّكْر . كارهای زشتی كه ما انجام دادیم ، آبروی ما را نبردی، مستور نگه داشتی. أمْ قَبِیحِ مَا تَسْتُر فَلَكَ الشُّكْر.

نعمت‌های بزرگی كه أبّلا كردی، اعطاء كردی، بدون استحقاق ما، فَلَكَ الشُّكْر . خطرهای مهمی را كه ما را از آن گزند و آسیب رهائی بخشیدی، فَلَكَ الشُّكْر . همه این علل هست. اینها مانِعَهُ الخُلُّو است . جمع را شاید. درباره بعضی اشخاص هر چهار فضیلت هست . آنگاه عرض می‌كند: خدایا ! اگر كسی تو را محبوب خود نشان بدهد، تو می‌پذیری. نه تنها به عنوان بنده و عبد خالص و صالح می‌پذیری، به عنوان محبوب می‌پذیری . این كه فرمود: خدا مُحبّ شما می‌شود، شما محبوب خدا می‌شوید، فَسُوفَ یَأتِی الله بِقُومٍ یُحِبُّهُ وَ یُحِبُّونَ (1)، این بهترین فضیلت است برای انسان.

"یا حَبِیبَ مَنْ تَحَبَّبَ إلَیْك ."

گرچه در بعضی از نسخ همه اینها به صورت ضمیر خِطاب ذكر شده است، اما در بعضی از اینها ضمیر غیاب هست، در بعضی از اینها تلفیق .

"یا حَبِیبَ مَنْ تَحَبَّبَ إلِیْكِ یا قُرَّهَ عِیْنَ مَنْ لا ذَلِكَ وَانْقَطَعَ إلِیْك ."

امّا در بعضی از نُسخ این چنین است:

"یا حَبِیبَ مَنْ تَحَبَّبَ إلِیْك یا قُرَّهَ مَنْ عِینِ مَنْ لاذِ بِكَ وَانْقَطَعَ إلِیْه."

به هر تقدیر اگر كسی خود را تحبُّب كند، اظهار محبّت كند به سمت تو، تو او را به عنوان حبیب می‌پذیری. به عنوان محبوب می‌پذیری. و اگر كسی به تو پناهنده بشود، تو قُرًّهُ العِین او خواهی بود. (قُرَّهُ العِیْن) به معنای خنكی چَشم.

چَشم دو بار اشك می‌ریزد. یك وقت در حال حزن و غم و یك وقت در حال نشاط و سرور است. آن خنكی و سردی را می‌گویند: (قُرّه) . هوای سرد را می گویند: (قار) . و اگر گفتند‌: قُرَّهُ العِیْن یا قُرَّهُ الأعْیُن و مانند آن، یعنی شاد باش و نشاط مَند بودن شما را مسئلت می‌كنیم كه شما مسرورانه اشك شوق بریزید. یعنی اشك خنك بریزید. و اگر كسی به سمت ذات أقدس إله حركت كرد، آنگاه مشتاقانه اشك شوق می‌ریزد. در قرآن كریم دوبار سخن از اشك شوق ریختن است.

كه عدّه‌ای كه معارف الهی را درك می‌كنند، تَری أعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَمْع (2). یك بار است . یك بار هم كسانی كه عازم جبهه بودند و تداركات صدر اسلام كافی نبود كه آنها را اعزام بكند، اینها ناامید می‌شدند، اشك می‌ریزند كه چرا به جبهه نرفتند. البتّه این اشك دوّم، اشك غم و اندوه است كه چرا به جبهه نرفتند. أنْتَ المُحْسِنُ وَ نَحنُ المُسِیئُون . تو محسنی و ما بَدكاریم . آنگاه عرض می‌كند:

"فَتَجاوَز یا رَبِّ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدَنَا بِجَمِیلِ مَا عِنْدَكْ ."

آنچه در نزد شما، زیبائی و جلال و جمال است. و آنچه در نزد ماست قبیح است و زشت.

خدایا! به حقّ آن زیبائی‌های نزدت از زشتی‌های ما بگذر .

"وَ أیُّ جَهْلِ یا رَبِّ لا یَسْعَهُ جُودُك أوْ أیُّ زَمانٍ أطْوَلُ مِنْ أناتِكَ وَ مَا قَدْرُ أعمالِنَا فِی جَنْبِ نِعَمِكَ‌ وَ كَیْفَ نَسْتَكْثِرُ أعمالاً تُقابِلُ بِها كِرامُكْ . بَلْ كِیْفَ یَضِیقُ عَلَی المُذْنِبِینَ مَا وَسَعَهُمْ مِنْ رَحْمَتِكْ .

عرض كرد: خدایا ! كدام جهل است كه جود تو توان بخشش آن را ندارد. و چه زمانی از قدرت تحمّل و تأنّی شما بیشتر است كه ما بگوئیم: اگر بیشتر از این صبر می‌كردی، بهتر بود. یا دیگران بیشتر از این توان صبر دارند! و اصلاً اعمال ما در جنب نِعَم تو چیست كه شكر بكنیم یا نكنیم . و چگونه اعمالی كه در مقابل كَرم توست، ما آنها را زیاد بشماریم، در حالی كه خود این عمل هم باز محصول كَرم توست. و از طرفی چگونه تبهكاران در تنگنا قرار بگیرند، در حالی كه رحمت تو بی‌انتهاست .

"رَحْمَتُكَ وَسِعَتْ كُلِّ شِیءٍ."

امیدواریم رحمت بی‌انتهای حقّ شامل همه ما بشود. از تباهی و تیرگی همه نجات پیدا كنیم.

غَفَرَ اللهُ لَنَا وَ لَكُمْ وَالسَّلامُ عَلِیْكمُ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُه.

پی‌نوشت‌ها:

1- سوره مائده/ آیه 54 ـ با تخلّص.

. 2- سوره مائده/ آیه 83

۵
از ۵
۲۳ مشارکت کننده