مناجات

روزها را با توسّل کردنم شب می‌کنم
دارم از این ناحیه خود را مُقرّب می‌کنم

خلق تحویلم نمی‌گیرند، تحویلم بگیر
تو که تحویلم نمی گیری همه‌ش تب می‌کنم

عقل را از بارگاهِ عشق بیرون کرده‌اند
خویش را دارم به دیوانه مُلقّب می‌کنم 

اختیار "عَبد" یا "رَب" را به دست من دهند
اختیاراً خویش را عبد و تو را رب می‌کنم 

من که عادت کرده‌ام شب‌ها به درس عاشقی
روزها فکرِ فرار از دستِ مَکتَب می‌کنم

دیشبم از دست رفت و حسرتش را می‌خورم
گرچه امشب آمدم گریه به دیشب می‌کنم 

گفت کارَت چیست گفتم چند سالی می‌شود
کفش‌های گریه کن‌ها را مُرتّب می‌کنم 

من تمام خَلق را یک روز عاشق می‌کنم
من تمام شهر را از تو لَبالَب می‌کنم 

هر سحر از پنج‌تن، گریه تقاضا کرده‌ام
هر چه را دادند یکجا خرج زینب می‌کنم
/علی اکبر لطیفیان/

۵
از ۵
۲۰ مشارکت کننده