ضرورت بعثت برای تحقق مکارم اخلاق و دلائل آن

 

اندیشمندان مسلمان در اثبات ضرورت نیاز اخلاق به بعثت در تحقق آن، دلایل متعددی اقامه کرده اند که به مواردی اشاره می گردد:

1. آشنایی با سعادت واقعی منوط به بعثت

سعادت نفسانی برترین سعادت و غایت خلقت است. برای شناخت سعادت نفسانی نیاز به شناخت دقیق روح و گرایش های روحی است. شناخت دقیق روح به عنوان امری مجرد خارج از توان بشری است. برای شناخت دقیق روح چاره ای نیست جز استعانت از منبع آگاه به دقائق روح و بهر ه مندی راهنمایی از مرشد معصوم.
از دیدگاه اندیشمندان مسلمان سعادت بشری دارای سه مرتبه (نفسانی، بدنی و خارجی) است که سعادت نفسانی برتر از دیگر سعادت ها بوده و امری اکتسابی به شمار می آید. (1) این مرتبه از سعادت به عنوان غایت و هدف خلقت انسان (2) معرفی شده است و منجر به سعادت واقعی و تخلق انسان به اخلاق الله و تشبه به او در صفاتش می شود. به دنبال این امر انسان به حقیقتی تبدیل می شود که از آن با عنوان عقل الهی و نفس ناطقه و خیر محض یاد می شود. انسان به سبب این سعادت، پر از انوار الهی و معارف حقیقیه شده و با تبدیل به عقل محض، افعالش شبیه افعال الهی می گردد.
با توجه به این که تمامی سعادت در سلامت دل و طهارت آن از غیر خدا و پر شدن قلب با معرفت الهی است، لذا شرط اساسی نائل شدن به سعادت حقیقی، شناخت سعادت و معنای آن و نصب العین قرار دادن آن و آگاهی از اعمال و اقدامات لازم برای رسیدن به این هدف مهم است و لازمه این شناخت نیز عبارت اس از آشنایی دقیق و مفصل و ریشه ای با مسائل مربوط به روح و گرایش های روحی و به طور کلی تمام زوایای وجودی انسان تا امکان برنامه ریزی صحیح و ماندگار فراهم شده و به سعادت واقعی منجر شود. بر همین اساس، نیاز ضروری به شناخت نفس و روح است که جوهری مجرد از عالم ملکوت و گوهری از جنس فرشتگان و عقول قادسیه است. (3)
در حالی که شناخت دقیق روح در توان بشری نبوده و امر الهی است. این نقیصه موجب می شود که هیچ انسانی فطرتا نتواند از پیش خود سعادت را بشناسد و هم نمی تواند از پیش خود آن چرا که بایسته عمل است، مورد عمل قرار دهد، بلکه در هر دو مورد، نیاز به مرشد و راهنما دارد. از سوی دیگر چنین نیست که هرگاه افراد انسانی بدین دو امر راهنمایی شدند خودبخود و با بالضروره بدون باعث و محرکی اقدام به انجام آن کنند و در حقیقت، اغلب مردم در این وضع اند و از این جهت است که محتاج به مرشد و راهنمایی هستند. (4)
بنا بر این همان طور که در دیگر گرایش های فطری انسانی کسی قادر به برنامه ریزی برای انسان نیست، در هیچ یک از بخش های فکری، اخلاقی و عملی نیز مکتب های ساخت بشر نمی توانند پاسخگوی تمام معضلات فکری و اخلاقی او بوده و همواره به بن بست منتهی می شوند. (5) لذا به طور قطعی نیاز به منبع و منشأ ای است که به تمام خواسته ها، نیازها، گرایش ها و بینش های وجود انسان آگاه بوده و با ارائه برنامه های لازم و ارسال الگوهای عملی، شکوفا سازی روحی و روانی وی را میسر سازد.
از این رو برای شناخت دقیق و معصومانه سعادت واقعی و عمل به اقتضائات لازم برای هدایت انسان به این هدف حقیقی، چاره ای نیست جز استعانت از منبع آگاه به ظرائف و دقائق روح و بهره مندی از راهنمایی مرشدی آگاه و معصوم از خطا که تحقق این امر به واسطه بهره مندی از قرآن و حدیث (6) و توسل به انبیاء‌معصوم و مؤید از جانب خدا و در رأس آنها خاتم الانبیاء میسر می گردد که کامل ترین موجود نوع انسانی بلکه کامل ترین ممکنات علوی و سفلی، روحانی و جسمانی است. (7)

2. اکمال نفس و اصلاح آن منوط به بعثت

سعادت واقعی در گرو تذکیه نفس است. تذکیه نفس موقوف به بصیرت تامه به احوال خود و واقف بودن به دقائق امور باطنه و تقلبات قلب است. بصیرت تامه به احوال خود و واقف بودن به دقائق امور باطنه به سبب اشتغال انسان به امور دنیوی بسیار دشوار و خارج از توان بشر عادی است. بنابر این چاره ای نیست جز تحصیل آن از طریق رسولان الهی که هدف از ارسال آنها پاک نمودن نفوس بشری و تکمیل فضائل اخلاقی است.
تذکیه نفس و اصلاح جزء عملی آن، مقدمه و زمینه است برای وصول به سعادت واقعی و اتصاف به صفات عالی اخلاقی (8) که تمهید این مقدمات و عملیاتی کردن آنها مبتنی است بر « انجام افعال به نوعی که موجب تحلی به فضائل و تخلی از رذائل تواند شد. این معنی لامحاله موقوف است به آگاهی از این و بصیرت تامه به احوال‌ خود و واقف بودن به دقائق امور باطنه و تقلبات قلب و دقائق آفات نفس و محتاج است به جد و اهتمامی شدید در ایقاع عبادات و اعمال بر وجه اخلاص محض و خلوص نیت از جمیع شوائب و لامحاله ملاحظه این معانی با معاشرت خلائق و ارتکاب لوازم عادات و اشتغال به مراسم مخالطت و مزاولت امور دنیویه به غایت متاثر بلکه در اغلب نفوس غیر مقدور است.» (9)
لذا علی رغم جایگاه مقدمی تذکیه نفس و ضرورت آن برای رسیدن به سعادت، عملی کردن آن کاری بسیار دشوار ودقیق و پیچیده است که به شناخت کامل روح و ظرائف و زوایای آن و پاسخگویی به تمام مسائل و معضلات مربوط به آن نیاز دارد که این امر به سبب لطیفه ملکوتی بودن ذات انسان و تجرد آن، خارج از توان انسان عادی بوده و چاره ای نیست جز تحصیل آن از طریق رسولان الهی که از جانب خدا آگاه به مکارم اخلاقی شده (10) و تمامی این مکارم در شرائع آنها آشکار گردیده و مأمور به راهنمائی انسان ها و اکمال نفوس آنها شده اند. (11) بر همین اساس اکمال قوه نظری و عملی، نیازمند به منشأ ای برتر و متعالی بوده و متوقف است بر وساطت رسول (12) و اتمام آنها نیز موقوف است به خاتم پیامبران که خداوند  با کلمه جامع به سوی همه مردم فرستاده و با او جوامع کلم و هر آنچه که او را بر شریعت خاص، پیشی اندازد داده شد. (13)
بنابر این رسیدن به سعادت واقعی به عنوان هدف خلقت نیازمند زمینه ها و مقدماتی است که برای نفوس عادی غیر قابل دسترس است. لذا چاره ای نیست جز روی آوردن به منشأ ای آسمانی و توسل به سفیران الهی که برای تکمیل مکارم اخلاقی مبعوث شده اند. 

3. تحقق اعتدال قوا منوط به بعثت

تحقق سعادت بشری منوط است به کمال و صحت نفس. کمال و صحت نفس به سبب اعتدال قوا قابل تحقق است. لذا تحقق سعادت بشری منوط است به اعتدال قوا. شناخت اعتدال قوا و رعایت آن از دشوارترین کارها و امری غیرمقدور برای بشر است. لزا شناخت عدالت موقوف است به تعلیم الهی که به بعثت انبیا و وضع شرائع قابل حصول است.
عدالت از مباحث بسیار اساسی تاریخ بشری است که ارسطو از آن با عنوان فضیلت کامل یاد کرده و در رأس فضایلی می داند که تحقق بخش سعادت بشری است. اندیشمندان مسلمان نیز عدالت را به عنوان تمام فضیلت دانسته (14) و شناخت صحیح آن و آگاهی کامل از کارکرد آن را تضمین بخش سعادت می دانند. ارسطو در تعریفی عدالت را دور از افراط و تفریط دانسته (15) و اندیشمندان مسلمان نیز اعتدال یا فضیلت را استعمال مناسب قوا از نظر کمی و کیفی دانسته و معتقدند هیأت حاصل از اعتدال سه قوه، «عدالت» افراط آنها، «ظلم» و تفریط آنها، « انظلام یا پذیرش ظلم» است. (16)
بر اساس این دیدگاه برای رسیدن به 
فضائل اخلاقی باید هر یک از قوای سه گانه نفس در حد متوسط و اعتدال قرار گیرند؛ زیرا جایگاه عدالت در سلامت نفس همانند جایگاه نمک است در سلامت جسم. همان طور که برای رسیدن به صحت و قوت جسمانی باید انواع غذاها به واسطه نمک گوارا گردند، برای رسیدن به کمال و صحت نفس نیز ضروری است که فضائل اخلاقی به واسطه عدالت صلاح یابند. علی رغم اهمیت و ضرورت عدالت در تحقق کمال نفس و رسیدن به سعادت تام، شناخت حدود آن و اعمال اندازه آن، دشوار ترین و سخت ترین امر به حساب آمده و در توصیف آن بیان شده است: « حد عدالت باریک ترین حدود و دشوار ترین آنها است، زیرا آن حد از دو طرف محصور به افراط و تفریط است و کمتر انسانی از گرفتاری در یکی از آن دو در امان است و دوی آنها راه جهنم است.» (17)
لذا برای مصونیت از رذائل و گرفتاری در جهنم، رعایت توسط در جمیع افعال و عدم میل به طرف افراط یا تفریط امری ضروری بوده و این موقوف است به دانستن تأثیر و مقدار تأثیر هر فعلی و خلقی در نفس به حیث کمیت و کیفیت و این مقدور بشر نیست بلکه موقوف است به تعلیم الهی که به بعثت انبیاء  و وضع شریعت ها و قوانین الهیه حاصل تواند شد، پس حصول ملکه عدالت و تهذیب اخلاق موقوف باشد به وجود انبیا و هدایت ایشان و اندازه اعمال چه به حسب فعل و چه ب حسب ترک حاصل نتواند شد الا به اخذ از انبیا و از اینجا است که ابن سینا در رساله اخلاق بعد از تفصیل انواع فضائل بیان می دارد: و أما تقدیر هذه الفضائل و تحدیدها فمستفاد من أرباب الملل. (18) به همین سبب خداوند پیامبران خصوصا 
نبی اکرم صلی الله علیه و آله که مظهر تمامی صفات الهی به شیوه استوا بوده و همانند خط استوا در اقالیم وجود است را فرستاد تا با اقامه قسط و عدل تهذیب اخلاق نفوس ناطقه و تحصیل ملکه عدالت در طبائع بشریه را میسر سازد.

پی نوشت ها:

(1) فخررازی، ابوعبد الله فخر الدین، مفاتیح الغیب، ج10، ص65.
(2) فارابی، ابونصر محمد بن محمد، سیاست مدنیه، ترجمه: سید جعفرسجادی، ص244.
(3) نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، ص34.
(4) فارابی، همان.
(5) رمضانی، رضا، اخلاق و عرفان، ص24.
(6) آشتیانی، سید جلال الدین، شرح بر زاد المسافر، ص266.
(7) مکارم شیرازی، ناصر، الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج1، ص276
(8) صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، ج6، ص284.
(9) حزین لاهیجی، محمد علی بن ابی طالب، فتح السبل، ص67.
(10) مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول، ج7، ص347.
(11) مجلسی، همان، ص206
(12) صدرالمتألهین، همان، ص282.
(13) مناوی، محمد عبد الرؤف، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج2، ص726.
(14) ابن مسکویه، احمد بن محمد، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ص128.
(15) ارسطو، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، ص55.
(16) غزالی، محمد بن محمد، احیاء علوم الدین، ج8، ص98.
(17) ابن میثم بحرانی، کمال الدین، شرح نهج البلاغه، ص3041.
(18) حزین لاهیجی، همان.

۵
از ۵
۱۸ مشارکت کننده