#رسول_اکرم #مرثیه_رسول_اکرم

 

#رسول_اکرم #مرثیه_رسول_اکرم


من که این گونه پدر محو تماشای توأم
دخترت فاطمه ام غمزده زهرای توأم

گریه ام را بنگر خنده بزن بر رویم
باغبانا نه مگر من گل زیبای توأم

دم آخر سخنی گوی تسلایم بخش
زان که افسرده چو آیینه ی سیمای توأم

بارها از شفقت دست مرا بوسیدی
وینت آواز که من ام ابیهای توام

حالیا دست به پیش آر که بوسم دستت
من که پرورده ی این دست توانای توأم

پاسخش داد نبی کای گل زیبای پدر
از همه بیش به فکر تو و غم های توأم

بعد من باز شود باب ستم بر رویت
سخت امروز در اندیشه فردای توأم

صبر کن زآن چه رسد بر تو و بر جان علی
بس جگر سوخته بهر تو و مولای توأم 

بینم آن شعله و دیوار و در و اندر بین
شاهد زمزمه ی وا  ابتاهای توأم

لیکن از عترت من زودتر آیی به برم
در جنان منتظر دیدن سیمای توأم

شاعر:
#استاد_سیدرضا_مؤید

۵
از ۵
۲۱ مشارکت کننده