اختلاف قراآت
باید دانست که در رسمالخط، نقطه و حرکات نمیگذاشتند و گاهی در نوشتن، «الف» را اسقاط میکردند؛ مثلا «ملک» و «مالک» را یک طور مینوشتند؛ یعنی به صورت «ملک» و در این صورت ممکن بود «ملک یوم الدین» یا «مالک یوم الدین» یا «ملکَ یوم الدین» قرائت کرد و همچنین «خاتَم النبین» یا «خاتِم النبین» (به فتح یا کسر تاء) و از این قبیل بسیار است و این اختلافات موجب اختلاف قرائت در قرآن گردیده، علاوه بر اینکه کاتبین هرچه دقت کنند، ممکن است در بعضی کلمات سهوی پیدا شده که بعد از مقابله و دقت نیز ملتفت آن نشده با شند و آن سهو در بعضی قرآنها مانده باشد و موجب اختلاف قرائت شده؛ مثلا در آیه ۱۰۱ از سوره برائت در قرائت ابنکثیر «و اعدّ لهم جنات تجری من تحتها النهار» است و در قرائت دیگران «جنات تجری تحتها» به حذف «من» و علتش این است که در مصحف مکّی با «من» بود و سایر مصاحف بی «من» و البته کاتب یکی را سهو کرده و با اینکه آنچه قرآن به آن نازل شده، واقعا یک قرائت بیش نیست، ولیکن حفظ آن یکی و تعیین آن تقریبا محال است. انسان خالی از سهو نیست، هر چه دقت کند؛ لذا باید تمام این قراآت جائز باشد و عمل به تمام آنها صحیح و خداوند تکلیف محال به بندگان نمیفرماید و این اختلاف غالبا موجب اختلاف در معنی نیست. چه «مالک یوم الدین» و چه «ملک یومالدین»، هر دو در معنی متقاربند…
نزول به هفت وجه
بعضی از شیعه و علمای اهل سنت گویند: «قرآن به هفت وجه نازل شده و تمام این قرائتها واقعا از طرف خدا نازل گردیده»؛ ولی حق این است که قرآن به یک وجه بیشتر نازل نشده و چون حفظ آن یک وجه محال است، عادتا مردم مختارند به هر یک از قراآت تلاوت و عمل کنند؛ چنان که گفتیم. و اگر امروز برای ما ممکن بود مصحف «اُبیّ بن کعب» یا «عبدالله بن مسعود» یا سایر کسانی که در زمان حضرت پیغمبر(ص) قرآن را مینوشتند و آن حضرت مردم را امر به مراجعه آنها نموده بود، به دست میآوردیم، برای ما جائز بود از روی مصاحف آنها قرائت کنیم، ولیکن چون آنها در زمان [خلیفه سوم] سوخته شد و از بین رفت، قرائت ما منحصر به این مصحف فعلی است که از اول اسلام تاکنون با نهایت دقت در حفظ آن میکوشند، حتی اینکه در بعضی موارد زیدبنثابت رسمالخط را غلط نوشته، قرّاء آن غلطها را درست نکردند و با همان غلطها تا امروز باقی است، برای آنکه احتمال تحریف در آن داده نشود و نگویند قراء در آن تصرف نمودهاند. فقط در کتابهای مخصوص یادداشت کردهاند؛ مثلا «سنت» و «رحمت» در عربی باید با «ها» نوشته شود. «سنه» و «رحمه» در بعضی موارد قرآن با تاء کشیده نوشته بود، آن را تغییر ندادند و با همان تاء کشیده تا امروز باقی است.
بسیاری از قرّای صدر اول نقطه و حرکت گذاشتن روی حروف قرآن را بدعت میدانستند و میگفتند: «چیزی غیر اصل حروف را نباید در مصاحف نگاشت» و این حرکات که فعلا مرسوم است (مثل فتحه و ضمه و کسره و تنوین و تشدید)، اختراع خلیل نحوی معروف است و قبل از او، در زمان عبدالملک مروان نقطه را اختراع کردند و قبل از آن هیچ نبوده جز شکل حروف. و نیز آیه و کلمات و حروف قرآن را شمردند و کیفیت ادای کلمات را ضبط نمودند؛ مانند اینکه «ابن کثیر» چه اندازه مدّ واجب را میکشید و «کسائی» کدام حرف را با غنّه ادا میکرد و با این قرائن معلوم میشود که چه اندازه در ضبط و نگاهداری قرآن از تصحیف و تحریف میکوشیدند؛ بنابر این متابعت قرائت مشهور از روی مصحف زیدبن ثابت معین است؛ اما آنچه از مصحف اُبیّ و ابن مسعود یا قرائت ابنعباس و سایر صحابه و تابعین نقل میکنند، در احادیث ضعیف یا اخبار آحاد که به صحت آن وثوق نداریم و از روی قرآنی که سوخته شده و نسخه آن وجود نداشته دهن به دهن نقل میکنند، البته اعتماد بر آن جائز نیست و نمیتوان موافق آن قرائت کرد، مگر با رسم الخط قرآن فعلی و قواعد عربیت موافق باشد و از بین قرائتها، قرائت «قرّاء سبعه» چون بیشتر محل توجه بوده و اقبال مردم به آنها زیادتر است، میتوان گفت متواتر و اگر متواتر نباشد، اعتماد بر آن اقوی است.
اما قرائت اهل بیت، چنان که در روایات وارد است، از دو جهت جائز نیست: یکی آنکه در روایات بسیار اصحاب خود را امر فرمودهاند که متابعت قرائت مشهور کنند؛ جهت دوم آنکه به طور قطع و یقین نمیدانیم این قرائتهائی که در کتب حدیث نسبت به ائمه میدهند، واقعا از آنها باشد، اگرچه به طور کلی معلوم میشود که آنها قرائتی داشتند که در بعضی موارد مخالف با قرائت مشهور بوده، بلکه در بعضی موارد میدانیم راوی سهو و اشتباه کرده و قرائت از معصوم نیست، مثلا در «صراط الذین انعمت علیهم» روایتی وارد شده که حضرت باقر(ع) «صراط من انعمت علیهم» قرائت کرده و ما قطع داریم که هر جای قرآن را تحریف کنند، تحریف سوره حمد محال است، چون مسلمین از زمان پیغمبر(ص) روزی پنج مرتبه این سوره را تلاوت میکردند و تحریف آن مثل این است که بگویند [فلانی] یک روز صبح پنجشنبه از خواب برخاست، گفت جمعه است و مردم هم تماما روز را فراموش کرده گمان کردند راست میگوید! شاید حضرت باقر(ع) در مقام بیان تفسیر و اینکه آیه منطبق بر چه کسانی است، عبارت آخری از آیه ذکر کرده، راوی گمان نموده که قرائت حمد آنطور صحیح است و نیز در آیه «فبدّل الذین ظلموا قولا غیر الذی قیل لهم» در سوره بقره روایت کردهاند که امام فرمود: آیه این طور بود: «فبدل الذین ظلموا آل محمد، قولا غیر الذی قیل لهم» و میدانیم یقینا این طور نیست، چون صریح آیه درباره بنی اسرائیل است در زمان یوشع بن نون یا حضرت موسی که به آنها گفته شد از طرف خداوند بگویند «حطّه» و آن کسانی که ظلم کردند، آن قول را تبدیل کردند به قول دیگر و معنی ندارد بنی اسرائیل زمان موسی ظلم کنند آل محمد(ص) را و شاید امام(ع) تنظیر کرده حال امت اسلام را به حال بنی اسرائیل و همچنان که ظالمین بنی اسرائیل قول مأمور را تبدیل به قول دیگر کردند، همچنین ظالمین این امت هم نسبت به آل محمد(ص) امر الهی را تغییر دادند؛ و راوی ملتفت نشده یا فراموش کرده و گمان نموده امام میفرماید لفظ آل محمد در صریح آیه مذکور است!
و بعضی موارد ممکن است امام برای توضیح و تفسیر کلمه در بین آیه فرموده و راوی آن را جزء آیه پنداشته است؛ مثل «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک» فی علی که لفظ «فی علی» برای بیان مراد از آیه است و همچنین «لا تسئلوا عن اشیاء (لم تبد لکم) ان تُبد لکم تسؤکم» که لفظ «لم تبد لکم» را امام برای توضیح بیان فرموده، نه جزء قرآن باشد، نظیر اینکه مفسرین در «اذ قال ربک للملائکه» گویند: «و اذکر یا محمد، اذ قال ربک» و بیشتر احادیث در قرائت اهلبیت از این قبیل است و در «اتقان» سیوطی از حسن نقل میکند که این طور قرائت کرده: «ان منکم الا واردها» الورود الدخول و البته جمله «الورود الدخول» تفسیر است و ناقل اشتباه کرده. علاوه بر اینکه غالبا از غلاه و مجاهیل و ضعفا یا اخبار مرسلهای است که اعتماد بر هیچ یک نیست، مخصوصا آنچه از کتاب بسیاری نقل شده که علما تصریح به بیاعتباری آن کرده…
قاعده تفسیر و احکام آن
تفسیر برای مردم زمان ما باید دارای مقاصد ذیل باشد:
اول اینکه لغات عربی آن موافق آنچه در زمان حضرت پیغمبر(ص) معمول بوده و مردم لفظ را برای آن معنی استعمال میکردند، بیان شود؛ زیرا ممکن است لغتی در زمان آن حضرت معنائی داشته و در زمان ما معنی دیگر. در این صورت تحقیق مطلب لازم است.
دوم ترکیب نحوی آن اگر مشکل باشد و همهکس متوجه آن نشود، باید بهوجه صحیح ذکر نمود؛ مثلا در «انما یخشی الله من عباده العلماء» باید گفت الله مفعول یخشی و علما فاعل آن است نه به عکس٫
سیّم بسیاری از آیات که اشاره به غزوات و وقایع حضرت پیغمبر(ص) است، بدون دانستن آن وقایع درست معلوم نمیشود.
این سه امر را علما از روی قواعد نحو و لغت و مراجعه بهتواریخ صحیحه میتوانند بیان کنند و صحابه و تابعین و مسلمین صدر اسلام به اینها محتاج نبودند؛ چون لغت و نحو فطری آنها بود و وقایع زمان پیغمبر(ص) را به رأیالعین دیده یا به تواتر شنیده بودند و در فهم آیات معطل نمیماندند.
چهارم بسیاری مسائل اصول و فروع دین است که بعد از زمان صحابه کمکم در بین مسلمین محل نظر و اختلاف عقاید و آرا شده و هر یک به آیهای متمسک شده و آن را دلیل بر عقیده خویش گرفتهاند. در این صورت باید رفع شبهات از آن نمود؛ مثلا «الرحمن علی العرش استوی» را بعضی دلیلی بر جسمیت خداوند فرض کردهاند! باید بیان کرد که دلالت بر آن ندارد و از این قبیل است آیات جبر و تفویض و مسائل صفات و حدوث اسماء و در این باب علمای علم کلام از روی قواعد صحیحه عقلی یا نقلی متواتر میتوانند تفسیر کنند.
پنجم شبهاتی که ملاحده و زنادقه یا یهود و نصاری بین مسلمین منتشر کرده و بر آیات کریمه قرآن ایراد گرفتهاند و دفع آن امروز واجب است.
ششم بیان آیات متشابهه به شرط اینکه از روی نقل صحیح از معصوم باشد؛ مثلا حروفات مقطعه اشاره به چیست یا «فبدل الذین ظلموا قولا غیرالذی قیل لهم» آن قول چه بوده و مسلمین صدر اول به این قسمت از تفسیر متوجه بودند، بلکه لغت تفسیر در زبان آنها همین تفسیر الفاظ متشابهه بوده است و در آن برای حدس و تخمین یا به استعانت احبار یهود سخنها میگفتند؛ اما پنج امر اول در آن زمان نبوده و تفسیر بر آن اطلاق نمیشده.
* هزار و یک کلمه
تاملی در قران
۵
از ۵
۲۳ مشارکت کننده