شعر ام البنین (لطیفیان)

شعر ام البنین (لطیفیان)
بدون ماه قدم می‌زنم سحر‌ها را گرفته اند از این آسمان قمر‌ها را چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است رسانده است به خانم کسی خبر‌ها را نگاه کن سر پیری چه بی عصا مانده گرفته اند از این پیر زن پسر‌ها را چه مشکل است که از چهار تاپسرهایش بیاورند برایش فقط سپر‌ها را نشسته است سر راه، روضه می‌خواند که در بیاورد آه …آه رهگذر‌ها را ندیده است …
ادامه مطلب

شعر ام لبنین (خاکساری )

شعر ام لبنین (خاکساری )
  با اینکه عمری در دواوین کهن هستی ام البنین! اما فراتر از سخن هستی مانند زهرا از تو بوی گریه می‌آید ام البکای دیگری در شعر من هستی در روضه‌ی مادربزرگم سفره ات پهن است تو اول هر ماه شمع انجمن هستی نامادری! مادر صدایت میکند زینب یعنی تو هم ام الحسین ام الحسن هستی یک نیمه ات ام البنین و نیمی ات زهراست گویا دو روح توأم در …
ادامه مطلب