شهید محمد فراشاهی

 

شهید سرلشکر محمد فراشاهی در ۲۸ مهرماه ۱۳۱۶ ، در خانواده ای مؤمن و با اصالت یزدی، در شهر مقدس قم به دنیا آمد. اجدادش اهل فراشاه و زردشتی بودند. جد پنجمش سهراب، قافله سالار بود. در یکی از سفرهایش که کاروان به مکه م یبرد، عاشق دختری مسلمان به نام مریم شد و با او ازدواج کرد و به دین اسلام گروید. به همین سبب، نسلی که از آن دو پدید آمد، همگی مسلمان شدند. پدربزرگ مادر یاش، حاج زین العابدین یزدی، نماینده ی آیت الله بروجردی در مشهد بود. پدرش، محمدهاشم، در اوان جوانی از فراشاهِ یزد به قم مهاجرت کرد و به تجارت پرداخت. همچنین از معتمدان شهر و دوست امام خمینی)ره( بود. تحصیلات ابتدایی را در دبستان محمدیه و متوسطه را در دبیرستا نهای سنایی و حکیم نظامیِ قم گذراند. آیت الله شهید بهشتی نیز استاد زبان فرانسه اش بود. به رغم مخالفت پدرش با ورود او به ارتش، به تحصیل در مدرسه ی نظام پرداخت. دوران خدمت نظامی اش در اردوگا ههای نظامی مناطق مختلف و برخی از شهرهای ایران گذشت. پس از طی موفقیت آمیز دوره دانشکده افسری در کسوت استاد نقش هخوانی به تدریس پرداخت. بعد از انقلاب، پیرو فرمان امام خمینی برای خاتمه دادن به شور شهای کردستان و ایجاد نظم و آرامش در منطقه، داوطلبانه از مرکز آموزش ۰۱ نیروی زمینی ارتش در تهران به تیپ ۲ لشکر ۲۸ پیاده کردستان منتقل و به سمت فرماندهی گردان ۱۰۷ پیاده منصوب شد. در این مدت، به سبب خلاقیت ها و شایستگ یهایی که از خود نشان داد، مورد تشویق فرماندهان وقت قرار گرفت.
در آن زمان، کردستان بسیار ناامن و پرآشوب شده بود. گروهی زمزمه ی تجزیه طلبی و خودمختاری کردستان را سر داده و در منطقه تشنج و بحران ایجاد م یکردند. بنابراین، یکی از وظایف اصلی ارتش سرکوب این مهاجمان بود. شهید محمد فراشاهی با هوش و درایت خود تلاش کرد تا آرامش و امنیت را بدون خشونت در منطقه برقرار کند و جان و مال مردم را از تعرض مصون دارد؛ اما با تمام تلا شهای شبانه روزی و خستگی ناپذیرش، حمله ی مهاجمان به سقز در هفته ی پایانی مرداد ۱۳۵۸ ، روزبه روز افزایش می یافت و بیم خطر سقوط پادگان می رفت. برای تقویت پادگان سقز و پاک سازی شهر، نیروی کمکی از سنندج، همدان و شیراز فرستاده شد. ضدانقلابیون، طرفداران خود را تحریک کردند تا با تجمع در ۵ کیلومتری شهر، از ورود نیروهای کمکی به سقز جلوگیری کنند. نیروهای کمکی ۳۱ مرداد ۱۳۵۸ ، به نزدیکی سقز رسیدند
و ضدانقلابیون به روی سربازان تیراندازی کردند. شهید محمد فراشاهی برای جلوگیری از بروز درگیری و ریخته شدن خون مردم بی گناه شهر، با دو نفر از معتمدین محل و چند تن از افراد تحت فرمانده یاش، بدون اسلحه و با پرچم سفید به نشانه ی صلح و دوستی، به اردوی ضد انقلابیون نزدیک شد تا دوستانه با سران آنها گف توگو کند و از آنها بخواهد که از سر راه ستون اعزامی کنار رفته و درگیری را قطع کنند. هنگام گف توگوی صلح آمیز، ناگهان در نهایت ناجوانمردی، گلول های به قلبش شلیک شد و او را که روز هدار بود، به شهادت رساند.

۵
از ۵
۱۵ مشارکت کننده