شعر وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

 

 

 

 

 

 

 

 

ای غبــــار آستــــانت، آبـــروی اهــــل قــم

داده زینت خــاک زوارت بــه روی اهــل قــم

 

وصف تو محفل به محفل، گفتگـوی اهل قم 

روز و شب چشم عنایاتت به سوی اهل قم

 

آفتــاب و مــاه، تـا در چـرخِ گیتی‌پرور است

سایۀ‌ گلدسته‌هایت بر سرِ این‌کشور است

 

دخت موسایی وصد موسی مقیمِ طور توست

وسعت ملک خـدا، غـرق شعـاع نــور توست

 

عصمت و تقوا و پاکی و شرف،منشور توست

قم اگر گردیده مشهور جهان،مشهور توست

 

نه فقط«موسی‌بن‌جعفر»را سرورِ سینه‌ای

چـارده معصــوم را ســر تــا قــدم آیینـه‌ای   

 

نخـل موسـای ولایت، بــر نـدارد مثـل تـو 

بعـد زینب فاطمــه، کوثــر نـدارد مثـل تـو

 

هفتمین بحر شـرف، گوهر ندارد مثـل تـو 

حجت هشتم، رضا، خواهر ندارد مثـل تـو 

 

چارده خورشیدِ خورشیـد آفرین را کوکبی

بر سر دست پدر، هم فاطمه، هم زینبی

 

ای بـه جـان و پیکـر پاکت، سلام فاطمه

بضعــــه پیغمبـــر اکـرم، تمــــام فاطمه

 

از دهانـــت ریختــــه دُرِّ کـــلامِ فاطمــه

بر تو چون زهرا برازنده است، نامِ فاطمه

 

 گفتگویت یاد از «امّ ابیهــا» می‌کند

تا رضا روی تو بیند، یاد زهرا می‌کند

 

خاک قم بالد که دارد نقشِ جای پای تو

وحیِ مُنزَل جوشد از گفتارِ روح افزای تو

 

می‌بـرد دل از امـامـان هُـدا، سیمای تو

تـا صـف محشـر ســلام‌الله بـر آبـای تو

 

گر جهان بار دگـر «موسی‌بن‌جعفر» آورد

می‌توان چون حضرت معصومه، دختر آورد

 

روی تو روی بهشت و خوی تو خوی بهشت

نی عجب کز سینه‌ات بوی پدر،بوی بهشت

 

قم شـده بـا مقـدم نـورانیَت، کوی بهشت

محو شد از ذهن اهل قم، هیاهوی بهشت

۵
از ۵
۱۷ مشارکت کننده