شعر امام حسن مجتبی

  • ابري شدم به نيت باران شدن فقط
    مور آمدم براي سليمان شدن فقط
    بايد ز گوشه چشم تو کاري بزرگ خواست
    چيزي شبيه حضرت سلمان شدن فقط
    بايد به شيعه بودن خود افتخار کرد
    راضي نمي شوم به مسلمان شدن فقط
    دنياي ديگريست اسيري و بردگي
    آن هم به دام زلف کريمان شدن فقط
    لا يمکن الافرار ز تير نگاه تو
    چاره رسيدن است و قربان شدن فقط
    در خانه ي کريم کفايت نمي کند
    يک لقمه نان گرفتن و مهمان شدن فقط
    اين لطف فاطمه است و عشق است تا ابد
    سرمست از نواي حسن جان شدن فقط
    فکري براي پر زدن بال من کنيد
    من را اسير زلف امام حسن کنيد
    آقا شنيده ام جگرت شعله ور شده
    بي کس شدي و ناله ي تو بي اثر شده
    پيش حسين سرفه نکن آه کم بکش
    خون لخته هاي روي لبت بيشتر شده
    يک چشم خواهرت به تو يک چشم بین تشت
    تشت مقابلت پر خون جگر شده
    از ناله هات زينب تو هول کرده است
    گويا که باز واقعه ي پشت در شده
    اي واي از مصيبت تابوت و دفن تو
    واي از هجوم تير و تن و چشم تر شده
    مي گفت با حسين اباالفضل وقت دفن
    اين تيرها براي تنش دردسر شده
    موي سپيد و کوچه و تابوت و زهر و تير
    دوران غربت حسن اينگونه سر شده
    يک کوچه بود موي حسن را سپيد کرد
    يک اتفاق بود که او را شهيد کرد
۵
از ۵
۱۴ مشارکت کننده