با 12 درهم 3 كار مهمّ

 

با 12 درهم 3 كار مهمّ

 مردى حضور رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، آمد وچون متوجّه شد كه پيراهن حضرت كهنه و پاره مى باشد، مبلغ دوازده درهم به آن حضرت داد.

حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ، به علىّ عليه السلام فرمود: اين درهم ها را بگير و پيراهنى مناسب براى من خريدارى نما.

علىّ عليه السلام مى فرمايد: پول ها را گرفتم و روانه بازار شدم و پيراهنى به دوازده درهم خريده و نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آوردم .

حضرت نگاهى به آن پيراهن انداخت و اظهار داشت : اگر اين پيراهن را عوض كنى و فروشنده پس بگيرد، بهتر است .

به همين جهت نزد فروشنده برگشتم و گفتم : رسول اللّه اين پيراهن را دوست نداشت ، اگر ممكن است آن را پس بگير، فروشنده هم پيراهن را تحويل گرفت و پول ها را برگرداند و چون پول ها را خدمت آن حضرت آوردم ، با يكديگر روانه بازار شديم تا پيراهنى مطابق ميل خود خريدارى نمايد.

در مسير راه كنيزكى را ديديم كه كنارى نشسته و گريه مى كند، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، علّت گريه او را جويا شد؟

 كنيز گفت : خانواده ام چهار درهم به من داد كه براى ايشان چيزى خريدارى كنم ؛ وليكن آن ها را گم كرده ام و جراءت برگشتن به منزل راندارم .

در اين هنگام حضرت چهار درهم به كنيز داد و فرمود: به خانه ات برگرد.

سپس به بازار رفتيم و حضرت پيراهنى را به چهار درهم خريد و چون آن را پوشيد خدا را شكر نمود.

وقتى به سمت منزل مراجعت كرديم ، در بين راه مرد برهنه اى را ديديم كه مى گفت : هر كس مرا بپوشاند، خداوند او را از لباس هاى بهشتى بپوشاند.

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، پيراهن خريدارى شده را از بدن خود در آورد و به آن مرد برهنه پوشانيد، سپس به بازار برگشتيم و حضرت پيراهنى ديگر به همان مبلغ خريدارى كرد و پوشيد و شكر خدا را نمود، و چون به طرف منزل مراجعت كرديم ، هنوز آن كنيزك در جاى خود نشسته بود.

حضرت رسول به او فرمود: چرا به منزلت نرفته اى ؟

 كنيز پاسخ داد: مى ترسم مرا كتك بزنند، حضرت فرمود: همراه من بيا تا به منزلتان برويم .

پس حركت كرديم و چون به منزل رسيديم ، پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و آله جلوى درب منزل ايستاد و اظهار داشت : (السّلامُ عَلَيْكُمْ يا اءَهلَ الدّار)؛ كسى جواب نداد، حضرت دومرتبه سلام كرد و باز جوابى نشنيد.

و چون مرتبه سوّم سلام بر اهل منزل داد، از درون منزل جواب آمد: (وَ عَلَيْكَ السّلامُ يا رَسُول اللّه ورحمة اللّه و بركاته )؛ رسول خدا فرمود: چرا در مرحله اوّل و دوّم جواب سلام مرا نداديد؟

 در پاسخ اظهار داشتند: چون سلام شما را شنيديم ، دوست داشتيم كه صداى شما را بيشتر بشنويم .

پس از آن پيامبر خدا اظهار داشت : اين كنيز شما در آمدن به منزل قدرى تاءخير داشته است ، از شما مى خواهم او را شكنجه نكنيد.

اهل منزل گفتند: اى رسول خدا! به جهت قدوم مبارك شما او را آزاد كرديم .

امام علىّ عليه السلام افزود: چون رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، چنين ديد فرمود: شكر خدا را كه چه بركتى در اين دوازده درهم قرار داد كه دو برهنه پوشيده گشتند ويك بنده آزاد شد.

 

۵
از ۵
۱۶ مشارکت کننده